پذیرش قرارداد 1975 الجزایر در پی اشغال کویت
اشغال کویت و بازتابهای آن
ماشین جنگی عراق در 11 مرداد 1369 (دوم اوت 1990 میلادی) با حرکتی برقآسا از ساعت 2 نیمه شب تا ساعت 8 صبح (در مدت هشت ساعت) کویت را اشغال کرد [927] ، و بدین ترتیب، نطفه یکی از مهمترین رخدادهای تعیین کننده و تأثیرگذار در منطقه خاورمیانه در چند دهه اخیر بسته شد. استعداد ارتش عراق در این عملیات بالغ بر 95 هزار تن شامل یگانهای پیاده و زرهی بود و در مقابل، ارتش کوچک کویت با 20 هزار نیرو مقاومت قابل توجهی در برابر این حمله از خود نشان نداد. عراق با متصرفات جدید از توانائیهای تاکتیکی و استراتژیکی جدیدی برخوردار شد که به دلیل پیآمدهای، آن برای قدرتهای منطقهای و بین المللی قابل هضم و پذیرش نبود. ارزش اولیه تسلیحات کویت که طی این حمله در اختیار ارتش عراق قرار گرفت حدود 30 میلیارد دلار بود که در آن میان، 130 فروند هواپیما، 100 فروند هلیکوپتر، 70 فروند انواع شناورهای نظامی، 100 سکوی متحرک پرتاب موشک ضد هوایی با بیش از 500 فروند موشک، 100
[ صفحه 266]
دستگاه تانک و نفربر تنها بخشی از این تسلیحات بودند. اعلام الحاق کویت و هفت جزیره این کشور به خاک عراق که در واقع سرزمینی برابر با بیش از 17 هزار کیلومتر مربع و ساحلی به طول 250 کیلومتر با 9 پاسگاه بندر دریایی را شامل میشد، عراق را از موقعیت ژئو استراتژیکی مناسبی برخوردار کرد و مناطق تحت نفوذ این کشور تا نزدیکیهای تنگه هرمز گسترش داد. همچنین با توجه به ذخایر نفتی کویت که 109 میلیارد بشکه تخمین زده میشد، به اضافه ذخایر نفتی خود عراق که حدود 75 میلیارد بشکه بود، عراق را به ثروتمندترین [928] کشور منطقه تبدیل کرد [929] .
سرعت عمل عراق و در مقابل، غافل گیری کویت و حامیان آن موجب به بار آمدن خسارتهای زیادی از جمله اشغال کویت شد. امیر کویت با وجود استقرار نیروهای نظامی عراق در مرز کویت و فضای تنشزا میان دو کشور، با اعتماد به سرویس اطلاعاتی امریکا و نیروهای نظامی این کشور، از اطمینان خاطر مبالغه آمیزی برخوردار بود و لذا هیچگونه تمهیداتی برای مقابله و یا فرار فراهم نکرده بود، به همین دلیل امیر کویت بلافاصله پس از آغاز پیشروی ارتش عراق در خاک کویت، در نیمههای شب سراسیمه برخواست و خود را به سفارت امریکا رساند و با هلیکوپتر به عربستان رفت و وزیران او نیز جاده 50 کیلومتری کویت تا عربستان را با ماشین پیمودند و تنها برادر کوچک امیر تا آخرین لحظه مقاومت کرد و کشته شد [930] .
ریچارد مورفی، معاون وقت وزیر خارجه ریگان در نخستین واکنش به حمله عراق در گفت و گو با برنامه صبح شبکه تلویزیونی سی.ان.ان گفت:
«حرکت صدام همه را غافل گیر کرد.... در دوران بعد از جنگ جهانی دوم این نخستین بار است که یک کشور عربی مورد تجاوز یک کشور عربی دیگر قرار
[ صفحه 267]
میگیرد» [931] .
«میچل دوار»، یکی از کارشناسان و تحلیل گران نیز گفت:
«24 ساعت پیش از حمله عراق به کویت در مصاحبهای با بی.بی.سی اعلام کردم که حضور نظامی عراق در مرز کویت صرفا یک تهدید به شمار میرود و اصلا تصور نمیکردم که صدام این چنین بیرحمانه به این کشور تجاوز کند» [932] .
البته، امریکاییها پس از تجاوز عراق به کویت، سعی کردند، غفلت خود را چنین توجیه کنند که به دوستان منطقهای خود اتکا کرده بودند و تصور میکردند، آنها پیشاپیش مخاطرات سیاسی منطقه را تشخیص میدهند. [933] در این میان اسرائیلیها، که به شدت نسبت به افزایش توان نظامی عراق به ویژه گسترش سلاحهای شیمیایی، هستهای و موشکی این کشور و اتحاد نظامی اردن و عراق نگران بوده و با دستگاههای اطلاعاتی خود، عراق را به دقت زیر نظر داشتند، در برابر این تهاجم غافلگیر شدند، حال آن که، تمرکز قوای عراق در امتداد مرز کویت از چشم آنها دور نمانده بود، اما سازمانهای اطلاعاتی نتوانسته بودند تهاجم عراق را پیش بینی کنند [934] .
این غافل گیری همه گیر میتواند متأثر از عوامل مختلفی باشد، از جمله:
1- عدم احتمال حمله یک کشور عربی به کشور عربی دیگر به ویژه کویت که علاوه بر پشتیبانی همه جانبه از عراق در جنگ علیه ایران، مورد حمایت کامل امریکا نیز قرار داشت.
2- ظرفیت منطقه پس از تحمل یک جنگ هشت ساله به آن میزان نبود که بتواند برای یک جنگ دیگر، آن هم در محدوده خلیج فارس آماده شود.
3- گرایش عراق به سمت غرب و وابستگیهای اقتصادی به گونهای بود که تحلیل گران از رفتار عاقلانه و متعادلتر صدام سخن میگفتند.
[ صفحه 268]
4- مشکلات داخلی عراق پس از یک جنگ هشت ساله و تعهدات مالی این کشور به گونهای نبود که عراق بتواند برای نبردی جدید آماده شود.
5- تداوم وضعیت «نه جنگ نه صلح» بین ایران و عراق و عدم دستیابی به توافق نهایی با توجه به شکنندگی این وضعیت، ایجاب میکرد اهتمام اصلی عراق بر پایان بخشیدن به اختلافات با ایران متمرکز باشد.
البته، دلایل قابل بررسی دیگری هم وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرند. نظر به آن که از زمان پایان جنگ ایران و عراق در مرداد 1367 تا آغاز حمله عراق به کویت در مرداد 1369 (به مدت دو سال) سمت و سوی تهدیدات عراق همچنان علیه ایران بود، تحرکات کاملا آشکار نظامی عراق بیشتر به عنوان نوعی «قدرتنمایی رعب انگیز» و «تهدیدهای باج گیرانه» از شیوخ ثروتمند خلیج فارس ارزیابی میشد لذا احتمال حمله نظامی عراق به کویت مورد توجه سازمانهای اطلاعاتی قرار نگرفته بود به گونهای که در برابر تجاوز عراق به کویت کاملا غافلگیر شدند.
نظر به اهمیت تجاوز عراق به کویت و آثار و پیآمدهای اشغال این کشور، بحث و بررسیهای بسیار زیادی درباره ریشهها و علل اصلی اقدام عراق انجام گرفت که میتوان آنها را به دو نظریه برجسته و عمده تقسیم کرد: در نظریه نخست - که به عنوان نظریهای نسبتا رایج بازتاب گستردهای یافت - عراق در قالب یک «تئوری توطئه» که صحنه پرداز اصلی آن امریکا بود، با چراغ سبز این کشور وارد عمل شد و به کویت حمله کرد. بر اساس نظریه دوم، تهاجم عراق به کویت در اثر تصمیم مستقل سیاسی و بدون دخالت و صحنه پردازی قدرتهای خارجی و تنها در چارچوب اهداف استراتژیک حکومت عراق و بر مبنای الزامات این حکومت و تصور صدام از صحنه بین المللی و منطقه و با
[ صفحه 269]
زمینه سازی این کشور انجام شد. [935] به عقیده طرفداران نظریه دوم، تهاجم عراق تلفیقی از مسائل تاریخی، اقتصادی، ژئوپلتیک و استراتژیک است [936] .
در این میان، گرچه طرفداران هر دو نظریه دلایل، شواهد و قرائن گوناگونی را برای اثبات نظر خود ارائه میکنند، اما به نظر میرسد، نظریه دوم با واقعیات تطبیق بیشتری داشته باشد. این مسئله با این توضیح بیشتر روشن میشود که طرفداران نظریه اول بر این باورند که صدام مزدور امریکا و در نتیجه، همواره در خدمت منافع امریکا بوده است. افزون بر این آرایش 95 هزار نیروی نظامی عراق در مرز کویت نمیتوانسته از دید دستگاههای اطلاعاتی و همچنین، تحلیل گران و تصمیم گیرندگان امریکایی پنهان مانده باشد. با توجه به آن که این فرضیات قابل اثبات نیست و مقامهای امریکایی نیز در اظهارات علنی خود بر غافل گیری در برابر اشغال کویت اعتراف کردهاند، لذا دلیلی وجود ندارد که موضوع حمله عراق به کویت را بر پایه «تئوری توطئه» توجیه کرد. البته، این مسئله قابل انکار نیست که برخورد متناقض امریکاییها در برابر عراق، که بیشباهت با برخورد تردید آمیز دستگاه دیپلماسی و امنیتی امریکا با شاه و پدیده انقلاب اسلامی نبود، به توهمات صدام و ارزیابیهای نادرست وی از اوضاع منطقه دامن زده باشد، ولی این موضوع دلایل دیگری دارد که به هیچ وجه نمیتواند مبنای استدلال برای اثبات «تئوری توطئه» قرار گیرد.
در این میان، اظهارات شخصیتهای رسمی عراق در مورد علت و انگیزه عراق از اشغال کویت بیشتر به نظریه اول نزدیک است، با این تفاوت که عراقیها بر این باور بودند که در معرض توطئهای قرار گرفتند که امریکا و اسرائیل با کمک عربستان سعودی و کویت به صورت مشترک آن را طراحی کرده بودند و لذا برای خنثی سازی و غلبه بر آن، به چنین اقدامی دست زدهاند. سعدون حمادی، از شخصیتهای سیاسی عراق که در دی ماه 1369
[ صفحه 270]
به تهران سفر کرد، در دیدار با چند تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ضمن اشاره به تاریخ پیدایش کویت و نقش انگلیسیها در جدا کردن این کشور از عراق به دلیل وجود چاههای نفت آن و قصد حکام عربستان سعودی و کویت برای ضربه زدن به عراق، گفت:
«ما درست پس از خاتمه جنگ[با ایران]احساس کردیم که توطئهای علیه ما در شرف انجام است.»
وی اقدام کنگره امریکا در لغو فروش گندم به عراق و حملات تبلیغاتی این کشور در مورد سلاحهای شیمیایی و همچنین اعدام «بازیافت» را به اتهام جاسوسی، از دلایل این توطئه ذکر کرد و افزود:
«برای خرید وسائل[تجهیزات مورد نیاز]متوجه شدیم که C.I.A در پشت سر ما است تا قرارداد را افشا کرده و برهم زند.»
وی همچنین به طرح ترور صدام اشاره کرد و گفت:
«اطلاعاتی به دست مأمورین امنیتی ما رسید که جان رئیس جمهور ما در خطر است. شاه حسین[شاه اردن]شخصا نامهای به بوش نوشت و به او این مطلب را گفت که سیستم دستگاههای اطلاعاتی امریکا میخواهند این عمل را انجام دهند و بوش آن را تکذیب نکرد.»
این مقام عراقی ادامه داد:
«به ما اطلاعاتی رسید که اسرائیل طی توطئهای قصد دارد برای ضربه زدن به تأسیسات علمی در عراق، از طریق هوایی اقدام کند و اگر نگفته بودیم که ضربه را پاسخ خواهیم داد، این اتفاق افتاده بود» [937] .
وی در پایان اظهارات خود بار دیگر تأکید کرد:
«احساس کردیم که امریکا قصد دارد عراق را تضعیف کرده و به آن ضربه بزند.»
صدام نیز پیش از حمله به کویت، طی سخنانی، به طرح گسترده امریکا برای سقوط قیمت نفت اشاره کرد که به کمک برخی کشورهای منطقه انجام
[ صفحه 271]
گرفت و باعث شد که عراق در نیمه سال 1990 حدود 14 میلیارد دلار زیان کند. [938] بعدها، لطیف جاسم، وزیر وقت اطلاعات عراق در مصاحبه با نشریه آلمانی اشپیگل گفت:
«همه امیدوار بودند بعد از جنگ با ایران ما از پای درآییم، خواه از نظر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا نظامی.... کویت نقش صهیونیستها را به عهده گرفت و از طریق افزایش میزان تولید نفت، قیمت را در سطح بسیار پایینی نگه داشت، به طوری که ما میلیاردها دلار ضرر کردیم و اقتصادمان دچار مخاطره گردید. به این ترتیب، آن خبیث کویتی میخواست ما را به زانو درآورد. در این رابطه، امارات نیز با او همکاری داشت» [939] .
عراقیها برای اثبات ادعای خود مبنی بر نقش کویت در طرح امریکا برای تضعیف عراق، پس از اشغال کویت، نامه محرمانه اداره امنیت کویت به شیخ «سالم الصباح»، وزیر کشور کویت را منتشر ساختند. در بند پنجم این سند که حاوی توافق مدیر کل اداره کل امنیت کویت (سرهنگ فهد احمد الفهد) و مدیر سرویس اطلاعاتی استان الاحمدی، پس از بازدید از مقر سازمان سیا در 12 تا 18 نوامبر 1989 و دیدار با «ویلیام وبستر»، مدیر کل سازمان سیا میباشد، آمده است:
«ما با طرف امریکایی به توافق رسیدیم که بهره برداری از وخامت اوضاع اقتصادی عراق جهت اعمال فشار بر دولت آن و تعیین رسمی مرزهای ما، اهمیت دارد.» [940] .
بنابراین برخلاف تبلیغات امریکاییها مبنی بر این که عراق برای «برتری بر منطقه خلیج فارس و رهبری جهان عرب» [941] به کویت حمله کرد، به نظر میرسد این مسائل میتوانست به عنوان نتایج و پیآمد اشغال کویت، موقعیت استراتژیکی عراق را ارتقا دهد، ولی به گفته «افرایم کارش»، استاد بخش مطالعاتی جنگ کالج «کلینگ» لندن انگیزه عراق چیز دیگری بود. وی
[ صفحه 272]
میگوید:
«اوضاع در عراق قبل از جنگ بسیار دشوار بود به همین دلیل صدام برای آن که از نظر اقتصادی زنده بماند، به کویت حمله کرد» [942] .
صرفنظر از ملاحظاتی که در مورد ریشهیابی اقدام عراق وجود داشت، بدون تردید، نتایج و پیآمدهای احتمالی این واقعه یکی از مهمترین انگیزههای شکلگیری رخدادهای بعدی در منطقه، از جمله اقدام نظامی امریکا علیه عراق و همچنین، موافقت عراق با قرارداد 1975 میلادی الجزایر بود. در واقع، اشغال کویت، عراق را در موقعیت جدیدی قرار داد که از یک سو، برای امریکاییها قابل هضم و پذیرش نبود و به همین دلیل، مقدمات ایجاد ائتلاف جهانی برای اقدام نظامی علیه عراق را فراهم کرد و از سوی دیگر، عراق با دستیابی به کویت و برخورداری از امتیازات ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک جدید، نیازی به لغو قرارداد 1975 میلادی الجزایر و در نتیجه، پافشاری روی مواضع خود در مذاکرات صلح با ایران نداشت و لذا، به راحتی از مواضع خود در این مذاکرات عقب نشینی کرد و این قرارداد را پذیرفت.
از نظر امریکاییها، عراق با اشغال کویت طرح استراتژیکی امریکا را مغشوش و موقعیت استراتژیکی عربستان سعودی را به مخاطره انداخته بود، زیرا با این حادثه، ترکیب قدرت در منطقه به هم خورد [943] و در نتیجه «تعادل قوا» در خلیج فارس از میان رفت. [944] فرآیند این تحولات نه تنها ثبات کشورهای همپیمان امریکا در منطقه را دستخوش تحولات اساسی میکرد، بلکه مهمترین عنصر اساسی برای منافع حیاتی امریکا و غرب یعنی نفت را در معرض چالشهای بنیادین قرار میداد. به گفته برژینسکی عراق در موقعیت جدید از این امکان برخوردار بود که در تعیین قیمت نفت نقش فعالتری ایفا کند [945] و به بازیگر نهایی در سیاستهای اوپک تبدیل شود [946] .
امریکاییها در برابر پیدایش وضعیت جدید دو راه کلی فرا روی خود
[ صفحه 273]
داشتند: نخست آن که، با اقدام به تقسیم پیروزی با عراق، سرانجام واقعیات جدید را پذیرفته و با عراق به گفت و گو و تفاهم برسند. برابر شواهد و قرائنی که وجود داشت، عراقیها تصور میکردند، امریکاییها به دلیل عدم تمایل به اقدام نظامی و سایر ملاحظات و محدودیتهایی که در برابر خود داشتند، سرانجام این راهحل را خواهند پذیرفت. به عبارت دیگر، از نظر عراقیها، امریکاییها در نهایت نفت میخواستند که عراق برای آنها تأمین میکرد. شاید یکی از علل اصلی شکست عراق ناشی از همین محاسبه نادرست و عدم آمادگی عراق برای اقدام نظامی بود. به عبارت دیگر، عراق تصور میکرد، پس از اشغال کویت و اندکی کشمکش و جنگ سیاسی - تبلیغاتی، امریکا با آنها مصالحه خواهد کرد.
راهحل دوم، امریکاییها تصمیم گیری برای اقدام نظامی بود، شرایط بین المللی در آستانه پایان جنگ سرد و تحولات اروپای شرقی و همچنین، اوضاع حساس و آسیب پذیر منطقه و مهمتر از همه، آثار روانی جنگ ویتنام در افکار عمومی مردم امریکا و اختلاف نظر در میان متحدان جهانی امریکا، از جمله موانعی بود که امریکاییها باید برای فائق آمدن بر آنها تلاش میکردند. طرفداران راهحل دوم چنین استدلال میکردند که امکان مصالحه بر سر منافع حیاتی امریکا وجود ندارد و صدام قابل اعتماد نیست و پیآمدهای تسلط صدام بر منطقه، موجی از بیثباتی و افزایش قیمت نفت را در پی خواهد داشت. در این میان، اسرائیلیها نقش تعیین کنندهای در مجاب کردن امریکا به اقدام نظامی داشتند. «آوای اشلیم» در تبین دیدگاه اسرائیلیها نسبت به جنگ و نقش آنها در ترغیب امریکا به اقدام نظامی علیه عراق میگوید:
«اسرائیلیها در فعالیتهای پشت پرده خود و اعمال نفوذ بر سیاست مداران امریکا، میکوشیدند، که این کشور را برای انجام عملیات نظامی کوبنده، قانع کنند.»
[ صفحه 274]
وی در توضیح این مسئله میافزاید:
««پاتریک بوچانان» نویسنده امریکایی نوشت: «فقط دو گروه هستند که بر طبل جنگ در خاورمیانه میکوبند، یکی وزارت دفاع اسرائیل و دیگری، آمین گویانش در امریکا؛ دوستان اسرائیل در واشنگتن و «هنری کسینجر» در رأس آنان به تقویت و همآهنگی موضع تندروها یا طرفداران شدت عمل پرداختند»» [947] .
کسینجر به عنوان یک نظریه پرداز صهیونیست در تبیین مواضع و اقدامات ضروری امریکا در مرحله جدید، نقش غیرقابل انکاری داشت. وی بر این باور بود که «نباید بگذاریم اکنون که ارتش عراق وارد کویت شده است، سالم و با مصالحه خارج شود، زیرا در وضعیت دیگری، ارتش عراق بار دیگر بحران ایجاد خواهد کرد.» وی توصیه میکرد: «امریکا باید با استفاده از فرصت، اکنون که ارتش عراق گرفتار شده است، آن را منهدم کند». کسینجر در توضیح نظرات خود در روزنامه لوس آنجلس تایمز نوشت:
«اگر تحریمها بیش از حد نامؤثر، و دیپلماسی ناموفق بماند، برای ایالات متحده لازم است تا انهدام قاطع تجهیزات نظامی عراق را مدنظر قرار دهد، مخصوصا اگر نتیجه تحریمها و فعالیتهای دیپلماسی، صدام حسین را بر جای خود و ماشین جنگی او را بدون صدمه باقی بگذارد، ممکن است این امر به یک میان پرده یا تنفس بین دو تجاوز بدل شود» [948] .
افزون بر توصیههایی که به منظور مجاب کردن امریکا برای اقدام نظامی علیه عراق صورت میگرفت، نظرات دیگری نیز به عنوان الزامات جدید در سیاست منطقهای امریکا مورد توجه قرار داشت که اساس آنها مبتنی بر دو مسئله بود: نخست، این فرض مورد تأکید قرار میگرفت که منشاء مسائل در منطقه بر هم خوردن توازن استراتژیک است [949] و دیگر آن که، این بحران یک بحران دراز مدت در منطقه است. [950] بر پایه این ملاحظات، برخی توصیه
[ صفحه 275]
میکردند، امریکا با طرحریزی نظامی - امنیتی جدید در منطقه، در درازمدت باید احیای دوباره ایران را به عنوان یک ضد ضربه علیه قدرت عراق در نظر بگیرد و در صورت تغییر رفتار ایران، مسلح کردن مجدد ایران به برهم زدن توان قدرت عراق کمک خواهد کرد. [951] اساس این تحلیل بر پایه موقعیت ژئوپلتیکی ایران و قابل این کشور برای برخورداری از یک نقش کلیدی و تعیین کننده، استوار بود [952] .
پنجمین نامه صدام و پاسخ رئیس جمهور ایران
به عقیده بسیاری از تحلیل گران مسائل منطقه، جنگ عراق با ایران علت زیربنایی دومین جنگ خلیج فارس بود [953] و مجموعه شرایط، صدام را برای آغاز دومین جنگ در طول یک دهه برانگیخت. در واقع، بنبست در پایان یافتن یک سره جنگ و ناکامی عراق در تجاوز به ایران و ناتوانی آشکار آن کشور در تحمیل بازگشایی اروندرود - گذرگاه اصلی عراق به خلیج فارس - بر جمهوری اسلامی ایران به صورت یک مانع عمده استراتژیکی و پریشانی سیاسی برای عراقیها درآمد. [954] بنابراین، اگر این فرض را بپذیریم که جنگ دوم ریشه در جنگ اول و تبعات ناشی از آن دارد، میتوانیم این مسئله را به آن اضافه کنیم که نتیجه جنگ دوم، منجر به موافقت مجدد عراق با قرارداد 1975 الجزایر، و عقب نشینی این کشور از مناطق اشغال شده ایران و آزادی اسرا و در نتیجه موجب گشایی در بنبست ناشی از جنگ اول شد که پیروزی سیاسی ایران در پی داشت.
بر پایه این ملاحظه کلی، با پیگیری روندی که در تبادل نامهها میان رئیسان جمهور عراق و ایران وجود داشت، میتوان چگونگی موافقت عراق با قرارداد 1975 الجزایر را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد. با وجود آن که جمهوری اسلامی ایران به نامههای سوم و چهارم رئیس جمهور عراق که در
[ صفحه 276]
25 تیر و 8 مرداد 1369 ارسال شده بود - بنا به دلایلی - پاسخ نداد، ولی رئیس جمهور عراق تنها یک روز پس از اشغال کویت، پنجمین نامه خود را در 12 مرداد 1369 خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور ایران ارسال کرد. محتوای این نامه اساسا با در نظر گرفتن مواضع جدید و احتمالی ایران بود. البته جمهوری اسلامی ایران بلافاصله، اشغال کویت را محکوم و بعدها ضمن اعلام حمایت از قطعنامه سازمان ملل، در خصوص اشغال کویت مخالفت خود را با هر گونه تغییر در جغرافیای سیاسی منطقه اعلام کرد. در ابتدای نامه جدید صدام آمده است:
«از خلاصه فعالیت سیاسی شما شمهای از آنچه از سوی دولت ایران صادر شد، آگاهی یافتم» [955] .
وی پس از اشاره به مندرجات آخرین نامه رئیس جمهوری ایران نوشت:
«اینک پس از قضیه کویت، علائم بحران در افق پدیدار گشته و ممکن است، کسانی را که به اندازه کافی تأمل و بردباری از خود نشان ندهند، به مسیر کشمکش بکشاند» [956] .
در ادامه نامه، صدام ضمن تأکید بر این مسئله که «دریافتهایم که شما خواهان صلحید»، اظهار امیدواری میکند:
«پس از انجام گفتوگو با شما رئیس جمهور ایران و با کسانی که معرفی مینمایید، در آستانه مرحله سرنوشت ساز صلح قرار بگیریم» [957] .
و سپس میافزاید:
«آرزو ندارم افرادی همچون شما و برادران شما در کادر رهبری ایران که یک جنگ هشت ساله را آزمودهاند، متزلزل شده، به امری که نه به مصلحت ایران و نه جزو هدفهای مردم ایران است، روی آورند» [958] .
رئیس جمهور عراق ضمن تهدید ایران مبنی بر خودداری از مداخله و یا بهره برداری از شرایط موجود برای انجام حرکت جدیدی علیه عراق میافزاید:
[ صفحه 277]
«اگر عراق و ایران هر یک از آنها از موضع صحیح خود منحرف شود، ملت خویش را از یک فرصت تاریخی برای نیل به صلح و نیز تثبیت حقوق مشروع خود، محروم خواهد ساخت» [959] .
آقای هاشمی در پاسخ به نامه پنجم رئیس جمهوری عراق طی نامهای که در 17 مرداد 1369 نوشته شد، ابتدا در اعلام وصول نامه 12 مرداد 1369 صدام با گلایه از محتوای تهدید آمیز نامه صدام مینویسد:
«با آن که اصل نامه علی الظاهر به منظور پیشبرد مذاکرات صلح تنظیم شده، لیکن، بخشی از مضامین آن تأسفآور است» [960] .
نامه رئیس جمهور ایران، ضمن تأکید بر «حرکت صادقانه» ایران برای «تأمین حقوق مشروع و تغییر ناپذیر ملت ایران» [961] ، در هفت بند تنظیم شده است. در بند اول نامه همچون گذشته، ملاقات سران، به مذاکرات محتوایی نمایندگان دو کشور و حل و روشن شدن مسائل مهم و کلیدی مشروط شده است. در بند دوم، با صراحت اعلام شده است:
«پیشنهاد مشخص با مبنا قرار گرفتن معاهده 1975 برای مذاکرات صلح میباشد» [962] .
در بند سوم نیز سقف زمانی دو ماه برای عقب نشینی غیر قابل توجیه قلمداد شده و تأکید شده است که این کار در مدت یکی دو روز قابل انجام است. [963] در سایر بندها نیز نوعی مجادله نسبت به مواضع و اقدامات جدید عراق در اشغال کویت صورت گرفته است. در بند پنجم این نامه آمده است:
«تهاجم غیرقابل تصور به یک کشور همسایه بدون کوچکترین اطلاع و همآهنگی، آن هم با آثار و تبعات فوقالعاده آن در رابطه با ما، میتواند اعتماد ما را سست سازد و تردید جدی در انگیزههای مذاکرات چند ماهه اخیر ایجاد نماید» [964] .
همچنین، در بند ششم آمده است:
[ صفحه 278]
«لحن نامه اخیرتان مناسب با حالت لازم در جریان مذاکره نیست. لحن و زبانی به کار گرفتهاید که در گذشته عدم کارآیی آن در رابطه با ملت مسلمان و انقلابی ما آزموده شده[است]» [965] .
در ادامه همین بند تصریح شده است:
«ما به دنبال استفاده از شرایط فعلی نیستیم و جز حقوق مشروع و قانونی خود، چیز دیگری نمیخواهیم» [966] .
آقای هاشمی در بند هفتم نامه، بار دیگر بر قرارداد 1975 میلادی برای مشخص کردن مرزهای در زمین و رودخانه تأکید کرد [967] .
پذیرش قرارداد 1975 در ششمین نامه رئیس جمهور عراق
صدام در ششمین و آخرین نامه خود به رئیس جمهوری ایران که در 23 مرداد 1369 (14 اوت 1990) نوشته شد، رسما پیشنهاد آقای هاشمی را مبنی بر لزوم مبنا قرار دادن عهدنامه 1975 الجزایر، پذیرفت. وی علت این اقدام را در مقدمه نامه خود که در چهار بند تنظیم شده است، چنین ذکر میکند:
«به خاطر آن که هیچ یک از تواناییهای عراق در خارج از میدان نبرد بزرگ بلااستفاده باقی نماند و به جهت بسیج این تواناییها در جهت اهدافی که مسلمانان و اعراب شرافتمند بر حقانیت آنها اتفاق نظر دارند و برای جلوگیری از تداخل سنگرها و دور ساختن گمانها و تردیدها تا آن که خیراندیشان راه خود را برای برقراری روابط طبیعی میان عراق و ایران بیابند، تصمیمات زیر را اتخاذ نمودیم.»
در بند یک این نامه لزوم مبنا قرار دادن عهدنامه 1975 الجزایر پذیرفته شده است و در بند سوم آن آمده است:
«ما عقب نشینی خود را از روز جمعه هفدهم اوت 1990 (26 مرداد
[ صفحه 279]
1369) آغاز میکنیم.»
در بند چهارم نیز اعلام شده است:
«ما به عنوان آغازگر آزادی اسرا، روز جمعه 17 اوت اقدام خواهیم کرد.»
در آخرین بخش نامه نیز رئیس جمهور عراق صدام ضمن پذیرش خواستههای ایران، اظهار کرد:
«با این تصمیم ما، دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب، همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد و دیگر اقدامی جز مبادله اسناد باقی نمیماند.»
در چند خط آخر نامه به صورت تلویحی به این موضوع اشاره کرد که «عراق انتظار دارد، ایران در این بحران در کنار عراق قرار گیرد!»، و در ادامه نوشت:
«بدین وسیله کسانی را که سعی میکنند از آب گلآلود ماهی بگیرند، از سواحل خود دور کنیم و چه بسا در جهاتی همکاری کنیم که در نتیجه آن، خلیج[فارس]به دریاچه صلح و امنیت و عاری از ناوگانها و نیروهای بیگانه که در کمین ما نشستهاند، مبدل شود، مضافا آن که، همکاری مزبور میتواند شامل جنبههای دیگر زندگی شود» [968] .
عراق در شرایطی به پذیرش مجدد قرارداد 1975 الجزایر تن داد و از خاک جمهوری اسلامی ایران عقب نشینی کرد که به یک اعتبار، به دلیل مقاومت مردم ایران چارهای جز این نداشت و به اعتبار دیگر، با اشغال کویت موقعیت ممتازی کسب کرده بود که نیازی به پافشاری بر لغو قرارداد 1975 الجزایر نداشت. در هر حال به نظر میرسد این اقدام عراق بر اساس چند دلیل صورت گرفته باشد که از آن جمله است:
1- اهمیت قرارداد 1975 که عمدتا به منظور راهیابی عراق به شمال خلیج فارس بود با تصرف کویت کاهش یافت، و در ضمن پیروزی
[ صفحه 280]
به دست آمده، نیز پیآمدهای ناشی از پذیرش قراردادی که به علت آن عراق جنگ را شروع کرده بود، را تحت شعاع قرار میگرفت.
2- جلوگیری از بهرهمندی احتمالی امریکا از ایران علیه عراق به خاطر شرایط نه جنگ نه صلح و خصومتهای دیرینه بین ایران و عراق.
3- عدم تجزیه توان عراق در صورت تداوم و شدت درگیری نظامی در کویت، چرا که عراق بیش از 30 لشکر در مرز ایران داشت که با پذیرش قرارداد 1975 توانست آنها را به کویت و به مرز عربستان و همچنین ترکیه گسیل کند.
4- تمایل عراق برای نزدیک شدن به ایران به لحاظ موضع ضد امریکایی این کشور، و اشتراک موضع در مسئله نفت کسب حمایت این کشور در شرایط بحرانی در صورت تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی و یا درگیری نظامی.
در واقع بین پذیرش قرارداد 1975 الجزایر با موقعیت آینده عراق در کویت - به عنوان مهمترین عامل - ارتباط تنگاتنگی وجود داشت که حتی عراقیها و برخی تحلیلگران و ناظران امور سیاسی بر آن تأکید داشتند.
جمهوری اسلامی ایران با توجه به ماهیت تجاوزکارانه حمله عراق به کویت و پیآمدهای احتمالی آن برای منطقه و منافع ایران، چند راه کلی فرا روی خود داشت که برای دو طرف جنگ و حامیان و متحدان آنها حائز اهمیت بود. متحدین به رهبری امریکا در وهله نخست با هدف اداره و مهار دامنه بحران مایل بودند، ایران نیز در جبهه آنان قرار گیرد، تا در کنار سوریه، ترکیه و عربستان سعودی محاصره عراق تکمیل شود. این اقدام بدترین وضعیت را برای عراق به وجود میآورد، زیرا به جز برقراری آتشبس شکننده میان ایران و عراق که امکان از سرگیری مجدد درگیری نیز وجود داشت، هیچ گونه قراردادی برای برقراری صلح و حل و فصل اختلافات امضا نشده بود. لذا، این
[ صفحه 281]
وضعیت میتوانست با گشایش جبهه جدید برای عراق، قوای نظامی این کشور را تجزیه کند. روزنامه نیویورک تایمز که بیشتر موضع وزارت خارجه امریکا را بیان میکند، با توجه به تحولات جدید، در مورد موضع گیری ایران و انتخابهای احتمالی این کشور نوشت:
«تهران با یکی از اساسیترین پرسشهایی که در برابر انقلاب اسلامیاش قرار گرفته، روبهرو شده است و آن آن که، از این موضع جدید قدرت برای تضعیف عراق استفاده کند یا آن که با پیوستن به عراق در بیرون راندن ایالات متحده، یعنی دشمن مشترک دو کشور از منطقه بکوشد» [969] .
متقابلا وضعیت مطلوب برای عراق این بود که جمهوری اسلامی در کنار عراق با گشایش جبهه جدید در برابر امریکا دامنه بحران را وسعت بخشد و تا آن سوی تنگه هرمز و تا دریای عمان گسترش دهد. عراقیها از ایران همین انتظار را داشتند و طارق عزیز طی اظهارات خود، ابراز تمایل کرد، ایران برای رویارویی با تجاوز امریکا علیه عراق با این کشور همکاری کرده و با حضور بیگانگان در خلیج فارس مخالفت کند. [970] وزیر خارجه عراق طی سفر به تهران، در مذاکرات خود با مقامهای ایرانی این درخواست را به گونهای دیگر همراه با تقاضای کمک برای شکستن محاصره اقتصادی عراق عنوان کرد. در این راستا، سفیر عراق در سازمان ملل توافق اخیر ایران و عراق را به مراتب مهمتر از تحولات خلیج فارس و تأثیرگذار بر کل منطقه دانست و گفت:
«ما خواستار دخالت ایران در زمینه امنیت خلیج[فارس]هستیم و برای آن که آنها بیش از این خود را در انزوا احساس نکنند، از نقش سازنده ایران در تأمین امنیت و ثبات منطقه استقبال میکنیم» [971] .
در همین چارچوب، سعدون حمادی در سفر به تهران در دی 1369 این خواستهها را اعلام کرد. وی در یکی از این مذاکرات با اشاره به انقلاب اسلامی ایران و شعارهای این کشور علیه استعمار ویژه امریکا و اسرائیل گفت:
[ صفحه 282]
«الان این شعارها در منطقه مطرح هستند» [972] .
وی که به «همپایی و تشریک مساعی» مایل بود، گفت:
«اگر از من سؤال کنید که نظر ما[عراق]چیست؟ با کمال صراحت میگوییم، اگر به جای شما[ایران]بودیم علیه ایالات متحده وارد عمل میشدیم» [973] .
وی در ادامه اظهار کرد:
«از گذشته امریکا هم از ما و هم از شما به خاطر جلوگیری از نفوذ کمونیسم حمایت میکرد، این وضعیت از بین رفته و امریکا در آینده نه از ما و نه از شما برای دفع کمونیسم حمایت نخواهد کرد و اگر خدای ناکرده ایالات متحده در منطقه پیروز شود، حتی یک رژیم ملی در منطقه باقی نخواهد ماند» [974] .
پس از سخنان سعدون حمادی، آقای رجایی خراسانی، نماینده سابق ایران در سازمان ملل با بیان مطالبی که پاسخ نسبتا جامع، همراه با ظرافتهای دیپلماتیک بود گفت:
«اگر به جای ما بودید کاری را میکردید که الآن از ما میخواهید، من فکر میکنم شعار مبارزه با امریکا یکی از شعارهای اساسی انقلاب ما بوده است. به هر حال، فرصتی که شما بتوانید با ما همکاری کنید بوده است و لذا آن را نمیخواهیم زیاد تجزیه و تحلیل کنیم. اجمالا عرض کنم، روزگاری شما در این فرصت بودید که کاری را بکنید که الآن از ما میخواهید» [975] .
جمهوری اسلامی ایران نظر به دشواری و نتیجه گیریهای موجود، راهحل دیگری را برگزید و با محکومیت اشغال کویت و حمایت از قطعنامه سازمان ملل در این باره و رعایت عراق و همچنین اعلام مخالفت با تغییر جغرافیای منطقه، مواضع خود را با عنوان «منافع ملی» برای افکار عمومی جامعه ایران - که به دلیل روحیه ضد امریکایی تمایل به همسویی با عراق علیه امریکا داشتند - توضیح داد.
در چنین شرایطی، همان گونه که منطق تحولات جدید، پذیرش
[ صفحه 283]
قرارداد 1975 الجزایر و صلح با ایران را به عراق تحمیل کرد، همین منطق ایجاب میکرد، جمهوری اسلامی ایران با اغتنام فرصت، به تحکیم صلح با عراق و قطعی کردن آن با مبادله اسناد مبادرت کند. بدیهی است، به همان میزان که اشغال کویت برای منافع ایران زیانآور بود، پیروزی امریکا بر عراق نیز همین نتایج را با ابعاد گستردهتر و عمیقتری در بر داشت. بنابراین، تداوم مناقشه امریکا و عراق میتوانست نقش بیبدیل و تعیین کننده ایران را برای ایجاد موازنه و تأمین ثبات در منطقه برای کشورهای منطقه و خارج از منطقه بیش از گذشته روشن و اثبات کند.
بازتاب پذیرش قرارداد 1975 الجزایر در رسانههای خبری
در پی ارسال نامه صدام در 23 مرداد 1369 (14 اوت 1990) مبنی بر پذیرش عهدنامه 1975 الجزایر، سه روز بعد در 26 مرداد 1369 (17 اوت 1990) و همزمان با عقب نشینی نیروهای نظامی از مناطق اشغالی، آزادی اسرا آغاز شد. آقای هاشمی یک روز پس از آن (27 مرداد 1369)، در پاسخ به آخرین نامه صدام نوشت:
«شروع عقب نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب میآوریم و خوشبختانه موعد مقرر آزادی اسرا هم آغاز گردید» [976] .
در پایان نامه ضمن اعلام آمادگی برای پذیرش نمایندگان عراق در تهران و با عبارت «والسلام علیکم»، برقراری صلح میان دو کشور اعلام شد [977] .
نظر به نگرانیهایی که همچنان نسبت به رفتار عراق وجود داشت، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران همزمان با آغاز عقب نشینی نیروهای عراقی از مناطق اشغالی، طی نامهای به دبیرکل با هدف «ثبت و ضبط تحولات جدید» این موضوع را به آگاهی وی رساند. [978] در پی آزادی نخستین گروه هزار
[ صفحه 284]
نفری اسرای ثبت نام شده ایرانی از مرز خسروی، به لحاظ وضعیت بحرانی منطقه، تلاش شد تبادل روزانه اسرا تا حد ممکن افزایش یابد، که در پی این همآهنگی و توافق دو طرف، سقف تبادل اسرا به سه هزار نفر در روز رسید [979] .
همزمان، عقب نشینی نیروهای عراقی از مناطق اشغالی به مرزهای زمینی شناخته شده بین المللی که بر اساس عهدنامه 1975 مشخص بود، در مدت پنج روز از 17 تا 21 اوت 1990 (26 تا 30 مرداد 1369) انجام گرفت و تکمیل شد و این در حالی بود که گروه ناظر نظامی سازمان ملل متحد میان ایران و عراق (یونیماگ) بر این عقب نشینی نظارت میکرد [980] .
متعاقب این تحولات، طارق عزیز، معاون نخست وزیر و وزیر خارجه عراق در رأس هیئتی در 18 شهریور 1369 به تهران آمد و در 23 آبان 1369 نیز، وزیر خارجه ایران (علی اکبر ولایتی) عازم عراق شد. [981] در این میان، سفرهای دیگری نیز انجام شد که تمامی آنها، دلالت بر بهبود مناسبات ایران و عراق و خارج شدن از وضعیت نه جنگ نه صلح داشتند. پیدایش این وضعیت بازتاب نسبتا گستردهای در رسانههای خبری داشت.
دبیرکل سازمان ملل که در جریان تمام مراحل تصویب قطعنامه 598 در تیر 1366 و موافقت ایران با آن در تیر 1369 قرار داشت و از پیچیدگی و دشواریهای دو سال مذاکره میان ایران و عراق در وضعیت شکننده نه جنگ نه صلح کاملا آگاه بود، پس از اقدام عراق گفت:
«تصمیم عراق کاری را که من برای دو سال قادر به دستیابی به آن و اجرای قطعنامه 598 نشدم، عملی ساخت» [982] .
واکنش امریکاییها که در مسئله اشغال کویت با عراق درگیر بودند، با توجه به این که حرکتهای جدید عراق در خصوص ایران، ارتباط عمیقی با اشغال کویت داشت، قابل ملاحظه بود. بوش، رئیس جمهور وقت امریکا طی سخنانی گفت:
[ صفحه 285]
موافقت عراق با تمام شرایط ایران برای من تعجبآور است. پیشبینی این توافق بر وضعیت منطقه در شرایط فعلی برایم ممکن نیست» [983] .
سخنگوی وزارت خارجه امریکا نیز اظهار امیدواری کرد، این اقدام عراق یک بازی تبلیغاتی دیگر نباشد. [984] رادیو امریکا طی گفتاری با عنوان «نظرات رسمی دولت امریکا در مورد انجام این اقدام»، گفت:
«صدام حسین این امتیاز شگفت انگیز را در پاسخ به تقبیح شدید و همگانی جهانیان از تجاوز بیدلیل عراق علیه کویت داد» [985] .
مواضع کویتیها و همچنین مقامها و نشریات عربستان سعودی، به دلیل آن که در وضعیت جدید، به صورت مستقیم با عراق درگیر بودند، از اهمیت زیادی برخوردار بود. «شاهزاده بندر»، سفیر عربستان در امریکا در یک نشست مطبوعاتی با اشاره به دوران جنگ ایران و عراق و درخواست مکرر عراق از عربستان برای آن که این کشور از امریکا و سایر قدرتهای غربی بخواهد که عراق را یاری کنند، شعارهای ضد امریکایی اخیر عراق را به باد تمسخر گرفت و گفت:
«واقعیت امر این است که اگر ما نبودیم، عراق نمیتوانست از نیروهای امریکایی و یا امپریالیستی در جنگ علیه ایران بهرهمند شود» [986] .
وزیر کشور عربستان سعودی، «نایف عبدالعزیز» نیز ضمن توضیح مواضع پیشین کشور خود گفت:
«ما فرصت نداشتیم که به ایران بگوییم، حد و مرز خود را بشناسد، ولی عراق این امکان را داشت که از مقاصد ایران جلوگیری کند.»
وی سپس افزود:
«به نظر ما آنچه که ایران خواسته بود، تحقق یافت» [987] .
اظهارات مقامهای کویتی در مقایسه با مقامهای سعودی از ندامت و شرمساری بیشتری برخوردار بود. آنها نیز برای نفی بهانههای صدام مبنی بر
[ صفحه 286]
نقش کویت در توطئه علیه عراق برای کاهش قیمت نفت و فشار برای دریافت بدهیهای عراق، مسائلی را مطرح کردند. از جمله: «تولید بیش از نیاز به منظور تأمین اقتصاد عراق»، «اقدام سعودیها و کویت در فروش نفت برای عراق» [988] و «کمکهای نقدی کویت به عراق بالغ بر 14 میلیارد دلار که با احتساب سایر کمکها این رقم از مرز 30 میلیارد دلار هم میگذرد» [989] .
بعدها، در سفر «جابر الاحمد الصباح»، وزیر خارجه کویت به ایران، وی در دیدار با رئیس جمهور وقت ایران، آقای هاشمی رفسنجانی، دستیابی ایران به حقوق حقه خود و بازپس گرفتن سرزمینهایش بر اساس عهدنامه مشروع و ثابت 1975 میلادی الجزایر و همچنین آزادی اسرای ایرانی را صمیمانه تبریک گفت. [990] وزیر کار و امور اجتماعی کویت نیز در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی گفت:
«صدام از جمهوری اسلامی ایران شکست خورد و برای توجیه مردمش کویت را اشغال کرد تا شکست خود را جبران کند» [991] .
در این حال، «عبدالله بشاره»، دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس نیز موافقت عراق با قرارداد 1975 الجزایر را شکست بزرگ سیاسی، روحی و فرهنگی برای این کشور خواند [992] .
هدف عراق از پذیرش قرارداد 1975 الجزایر، مورد توجه برخی رسانهها قرار گرفت. در این میان، تحلیلهای مختلفی از جمله: «عقیم گذاشتن تلاشهای تهران برای بهرهبرداری از بحران جاری» [993] و در نتیجه «خنثی کردن ایران و آرامش در جبهه شرقی» [994] و همچنین ایجاد «خط تأمین نیازهای عراق به ویژه مواد غذایی» [995] و احتمالا در هم شکستن صفوف اعراب با جهان اسلام که علیه عراق متحد شدهاند [996] به عنوان بخشی از اهداف و انگیزههای عراق ذکر شده است. توضیحات سفیر عراق در پاریس علت تصمیم گیری عراق را تا اندازهای روشن میکند. وی میگوید:
[ صفحه 287]
«عراق به عنوان یک دولت و یک حزب با مسائل و موقعیتها از دید استراتژیک و علمی نگاه میکند و این تصمیم سلامت امنیت و آینده عراق را تضمین میکند و این چیز مهمی است و این تصمیم با آینده عراق همآهنگی دارد» [997] .
نتایج اقدام عراق مبنی بر پیروزی ایران و شکست عراق، حجم گستردهای از تحلیل رسانههای خبری جهان را به خود اختصاص داد. «آنتونی پارسونز»، سفیر سابق انگلیس در ایران معتقد بود که «صدام در تجاوز به ایران به دلیل مقاومت ایران شکست خورد و هنگامی که متوجه شد نمیتواند بر ایران سلطه پیدا کند، از شرایط خود صرفنظر کرد» [998] روزنامه «الیوم» چاپ عربستان نیز پیروزی ایران را آسان خواند و نوشت:
«ایران بدون آن که حتی یک گلوله شلیک کند، به تمام خواستههای خود دست یافت» [999] .
یک کارشناس مسائل منطقه و ایران از پیروی ایران به عنوان یک پیروزی اخلاقی نام برد، زیرا عراق با این اقدام، در واقع مسئولیت شروع جنگ را پذیرفت و دنیا این مسئله را قبول کرد. [1000] روزنامه «الاتحاد» چاپ ابوظبی در این باره نوشت:
«با پذیرش قرارداد الجزایر از سوی عراق، بزرگترین پیروزی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران تحقق یافت و عراق تسلیم خواستههای ایران شد» [1001] .
رادیو مسکو نیز طی تحلیلی گفت:
«ایران پس از دو سال چانهزدن با عراق و خودداری از هر گونه عقب نشینی، بالاخره توانست به اهداف خود دستیابد [1002] .
بدیهی است که تأکید بر پیروزی ایران معنای شکست عراق را در درون خود جای داده است، ولی در عین حال، تأکید بر شکست بزرگ صدام از جمله عبارتی بود که به چشم میخورد، با توجه به آن که پیروزی ایران و شکست عراق، بر اثر موافقت عراق با قرارداد 1975 الجزایر متأثر ازاشغال
[ صفحه 288]
کویت بود [1003] ، به نظر میرسید، عراق شکست در این صحنه را با پیروزی در اشغال کویت معاوضه کرده است و از آن پس، مواضع سرسختانهتری اتخاذ خواهد کرد و این احتمال که عراق برای خروج نیروهای نظامی خود از کویت مصالحه کند وجود نداشت.